یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

منتخب از اشعار فروغ فرخزاد

میان تاریکی ترا صدا کردم
سکوت بود و نسیم که پرده را میبرد
در آسمان ملول ستاره ای میسوخت
ستاره ای میرفت ستارهای میمرد
ترا صدا کردم ترا صدا کردم
تمام هستی من چویک پیاله شیر میان دستم بود
نگاه آبی ماه به شیشه ها میخورد
ترانه ای غمناک چو دود بر میخواست زشهر زنجره ها
چو دود میلغزید به روی پنجره ها
تمام شب آنجا میان سینه من
کسی ز نومیدی نفس نفس میزد
کسی به پا میخاست کسی ترا میخواست
دو دست سرد او را دوباره پس میزد
تمام شب آنجا ز شاخه های سیاه غمی فرو میریخت
کسی ز خود میماند کسی ترا میخواند
هوا چو آواری به روی او میریخت
درخت کوچک من به باد عاشق بود به باد بیسامان
کجاست خانه باد؟ کجاست خانه باد؟

« برگرفته از کتاب تولدی دیگر »

اندوه تنهایی (فروغ فرخزاد)

پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته
غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیدار
بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خواب بود
ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب  من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد