یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

تو کوری، نمیبینی

وقتی نمیتونی خودتو در آینده تصور کنی.
وقتی خودتو فقط توی همین لحظه میبینی.
وقتی نمیتونی واسه خودت هدف داشته باشی.
وقتی هیچ احساس مسئولیتی روی آینده، زن، زندگی، بچه و خانواده و از همه بیشتر خودت نداری. دوستات هر کوفتی میکشن و هر کوفتی میخورن و هر غلط اشتباهی میکنن تو هم کنارشونی و پا به پاشون میری.
وقتی دانشجویی و شهر دور و نیست سایه بابا مامان بالا سرت و فکر میکنی الان وسط جزایر هاوایی هستی و انقدر آزادی که میتونی هر غلطی بخوای بُکُنی و شُرتت رو در بیاری و بری وسط خیابون، پُشتَک بزنی و دوتا ترامادول ۲۰۰ میندازی بالا و واسه خودت فضانورد میشی و اول تا آخرِ ملت رو یکی میکنی و پادشاهی سرزمین های اسکاندیناوی رو میزنی پشت قواره زندگیت.
اصلا نمیفهمی آینده ایی هست، زنی هست، زندگی ایی هست، بچه ایی هست، آرامشی، هست یا نیست؟ سلامتی، هست یا نیست؟
سرتو انداختی پایین و از گاو بی شعورتر میری جلو.

پ.ن: کاش یکم جلوتر رو هم ببینم.
پ.ن: وقتی وسط اینطور جمعی هستی و فقط وبلاگت آرومت میکنه.
پ.ن: بنویس تا زجّه بزنه کلمه زیر دستات. بنویس تا بمیره تک تکِ نفس هات میون این همه وهم و خیال.
پ.ن: من واسه خودم زندگی میکنم، به آینده ام مسئولم
پ.ن: بنویس تا بمیره کلمه هات

این شهر تا همیشه، بوی ما رو میده

مثل همه ی روزهایی که تو نیستی و تنها توی خیابونا قدم میزنم. چیپس ساده نمکی و خیابونا و همه ی آدماش بهترین موقع واسه فکر کردن به همه دنیاس. من توی شلوغیا راحت تر فکر میکنم. به هرچی دلم میخواد. وقتی همه جا آروم باشه نمیتونم به چیزایی که دوس دارم فکر کنم. ذهنم درگیر میشه.
مثل همه روزایی که نیستی معلوم نیست چند شنبه هست. ساعت هم مهم نیست. روز شب که توی این قاعده نمیگنجن. فقط تو نیستی و فقط فکر و خیالِ تو هست. فقط آینده ی با تو بودن و گذشته ی با تو گذشته هست.

محبت

یکی از ابزار های قوی، یا حتی میشه گفت قوی ترین ابزار برای استحکام یک رابطه، محبت کردن متقابل هست. محبت کردنِ بدون انتظار، بدون نقشه و پی در پی. برای کسانی که دوستشان دارید و دوستتان دارند.

البته این نکته مهم هست که به چه کسی و چطوری محبت میکنید ولی گاهی میشنوم که برخی افراد در یه رابطه ی پوچ و بی هدف از روی عادت یا هرچیز دیگری ضربه های روحی خورده اند که این رابطه ی بی منطق را پای بی رحمی طرف مقابل و هدر دادن محبتشان میگذارند که در خیلی موارد همه ی افراد جامعه را خطاب میدهند که همه سر و ته یک کرباسند.

به نظر من در این موارد یا نوع محبت درست نبوده یا محبت هدف دار بوده یا اصلا دو طرف به هم محبتی نمیکرده اند و فقط عادات و رفتارهای متداول را تکرار میکردند که محبت کردن تلقی شده است؛ که مثلا میگویند اگر من فلان کار را نمیکردم، اگر من نبودم و … از این دست صحبت ها که ماهیت محبت را زیر سوال میبرد.

این چند سطر را نوشتم که بگویم احساسِ امنیت و آرامش یک احساس غریزی است که تمام انسان ها به آن نیاز دارند. گاهی ممکن است محبت کنید، خوب محبت کنید ولی طرف مقابل این نوع محبت کردنِ شما را نخواهد و نتواند با آن رابطه برقرار کند؛ بهرحال سلیقه ها متفاوت است. این را نگذارید روی بد بودن و سنگ دلی و نفهم بودنِ افراد.

با تمام این وجود نگذارید نهال محبت در وجودتان خشک شود که زندگی بی محبت (محبتِ بدون انتظار) به بن بست میخورد.