یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

موضوع انشا: دوست دارید در آینده چکاره شوید؟

من دوست دارم در آینده فاحشه بشوم. مرد فاحشه‌ای که همسایه ما است خیلی زندگی خوبی دارد ، او خیلی مهربان است. همیشه به دخترها و زن های توی خیابان کمک می‌کند و به آنها پول توجیبی می‌دهد. همیشه دخترهایی که توی خیابان تاکسی گیرشان نمی‌آید را سوار می‌کند وگاهی آنهایی که خانه ندارند را به خانه‌ی خودش می‌آورد. او مرد خیلی مهربانی است . او برای زن هایی که توی موبایلش لباس ندارند لباس می‌خرد برای زن ها و دخترهایی که گرسنه هستند شام می خرد و همیشه خانه اش مهمانی است و خوش گذرانی‌ مى کند. حتی یک بار به خود من گفت اگر توی فامیل مان کسی نیاز به کمک دارد به او معرفی کنم، او مرد خیلی خوبی است. پدرم همیشه می‌گوید او یک فاحشه است و هیچکس دوستش ندارد. ولی من دوست دارم مثل او مهربان و با محبت باشم. یک بار که پلیس در خانه اش آمده بود به من گفت آمده‌اند که از او تشکر کنند. کاش  من هم یک فاحشه بشوم

وقتی محبت، محبت می آفریند


همیشه با دیدن فیلم ها و تصاویر زیبای دنیای محبت به وجد میام، بغض میکنم و ذهنم درگیر میشه. 

چگونه میتوان به آرزو رسیدن کودکی سرطانی رو دید و اشک نریخت؟! چگونه میتوان انسانیت رو دید و قلبت تند تند نزند؟ 

هیچوقت نتونستم وارد بخش کودکان سرطانی بشم. هیچوقت نمیتونم فکر کنم به لحظه ی ورودم به سازمانی مثل محک. یادم که به بازدید های دانشجویی از خانه ی سالمندان می افتد دیگه اون روز، روز من نیست. چطور اون همه بغض رو تحمل میکردم؟! 

همیشه ته آرزو هام این بوده که روزی به جایگاهی برسم که بتونم سهم کوچکی از دنیای پرشور ِ محبت داشته باشم ولی محبت همیشه به کار های بزرگ نیست.

محبت شاید شاخه گلی هزارتومنی باشد.